ELŞƏNائلشنELŞƏNائلشن، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

BİZİM ELŞƏN

و اما ائلشن نیز دندان در آورد تا خدا نانش دهد

و اما ائلشن نیز  دندان در آورد تا خدا نانش دهد پنج روز پیش ائلشن بد جوری تب کرد تا حدی که دیگر از خنده های قشنگش خبری نبود و مدام زاری میکرد. من که داشتم دیوانه میشدم جمعه رو رد کردیم تا دکتر متخصص بیاد و شنبه بریم پیشش خلاصه صبح زود بود که مامان مریم بهم زنگ زد و گفت ائلشن دندون درآورده و تبش به خاطر دندون درآوردن بود. از یه طرف بابت دندون درآوردنش کلی ذوق کردم و از طرفی از اینکه مریضیه ائلشن بخیر گذشت خوشحال بودم. خلاصه اومدم و با  مامان مریم رفتیم پیش دکتر و اونم ائلشن رو معاینه کرد و گفتش چیزی نیستش و چند روز که بگذره تبش میوفته و حالش بهتر میشه. خدایا شکرت واسه بچ...
3 مرداد 1391

اینم کلی عکس از مرد بزرگ ائلشن خان

HƏR ŞEY SƏNİN ÜÇÜN AZƏRBAYCAN   ائلشن ما مثل مرد رو پاهاش وایستاده!!!!   اولین سفر ائلشن خان به میانه زادگاه پدر و مادرش BAXIŞUN MƏNƏ CAN VERİR OĞLUM ائلشن اینروزا داره خونه رو ویرون میکنه با چهاردست و پا راه رفتنش و ادا و اطوارهاش! من چقدر خوشبختم که خدا پسر گلی مثل تو به من داده ائلشن  هر روز با خنده قشنگش منو از خواب بیدار میکنه و من به امید بازگشت دوباره به خانه لحظه های سر کار رو نفس میکشم. فدای حرف زدن تو فدای غر زدن تو فدای خنده هات فدای ...... ...
27 خرداد 1391

ائلشن خان ما هر روزش شیرینتر و بامزه تر از دیروزش میشه

خیلی وقته که زیاد نمیتونم بیام اینترنت. ولی ائلشن خان ما هر روزش شیرینتر و بامزه تر از دیروزش میشه کلی کارا میتونه اینروزا انجام بده چهاردست و پا البته به صورت دنده عقب راه میره و بعضی وقتها هم به صورت خرچنگی به پهلو حرکت میکنه. خلاصه بگم که با خنده های از ته دلش همراه با قهقهه همه رو مجذوب خودش کرده و تو طایفه همسایه و دوستان همه اش بحث ائلشن جون هستش بچه ای که با صدای عطسه صدای غش غش خندیدنش همه رو جذب خودش میکنه. آره عزیز دل بابایی اینروزا دیگه شروع کرده به گفتن هم ..هام..آغا ...اینقه...نه نه...و کلی اصوات جدید که مختص خودشه. من اومدم واسه اونایی که بچه آوردن رو مانع پیشرفتشون میدونند و بچه رو مانع آزادی بگم که ب...
28 فروردين 1391

هر روزت شیرینتر از روز قبلت میشی

هر روزت شیرینتر از روز قبلت میشی و هر روز بیشتر از روز قبل بهت وابسته میشم نمیدونم به چه زبونی بهت بگم که تو بهترین هدیه عمرم هستی از سوی خدا ائلشن جان همه عمرم فدات   ...
15 بهمن 1390

هر روزت زیباتر از دیروزت میشه....

سلام اومدم بنویسم تا یادم باشه آره عزیز دل بابایی هر روز شیرینتر از روز قبل میشی واسم.... و رروزایی رو تجربه میکنم که تو زندگیم نه حسش رو درک کرده بودم و نه لمس... امرروز 40 روز میشه که قدم تو دنیای ما گذاشتی آره عزیز دل بابایی چهل روزه گیت مبارک یواش یواش خنده هات شروع شده و با صدای قشنگت شروع کردی به حرف زدن ولی نه به زبون ما ببلکه به زبون فرشته ها آرزوم برات اینه که هر چی بلا و مشکلات هستش از تو دور باششه و همش بشه نصیب بابایی عزیز دلم برات خیلی آرزو دارم .............. من و مامان مریم هر روزمون رو برای دیدن روی گل تو بهتر از دیروز شروع میکنیم. و خودمون رو واسه دیدن شیرین کاری های جدیدت آماده میکنیم این عکس رو ...
20 آذر 1390

48 ساعت مونده تا............

٤٨ ساعت 2880دقیقه 172800ثانیه مونده تا رسیدن به ائلشن نازنین... چند روزی میشه که خیلی بارندگی داریم اونم به صورت شدید و........ هواشناسی میگه که تا سه شنبه بارون میاد. منم سه روزی میشه که به خاطر بارندگی نتونستم برم سر کار و یه مرخصی اجباری شده برام...! و نکته جالب اینه که با اومدن ائلشن جان به سرزمین ما بارندگی هم قطع و هوا آفتابی میشه. خدا شکرت از اینکه قبل از اومدن پسرم بارون و بارندگی و آب و آبادانی رو آوردی تا خبر از اومدن یه فرشته دوست داشتنی بدی. خیلی ممنون ...
8 آبان 1390

سلام ائلشن بابایی...

سلام ائ لش ن بابایی... خوبی عزیز بابا ؟ کاشکی میدونستی که چقدر دلتنگ اومدنتم لحظه ها برام به سختی میگذره و دلتنگی داره کلافه ام میکنه خیلی دلم میخواد هر چه زودتر بیایی و تو رو تو آغوشم بگیرم و با تمام وجود فریاد بزنم که دوستت دارم تا آخر دنیا  تا خودِ خدا  تا بیکران این روزا هر کجا بچه کوچیک میبینم همه اش تو رو تصور میکنم که چه شکلی خواهی شد... شبیه مامان مریم یا که شبیه بابا بهــــــــرام...؟ برات خیلی آرزو کردم.آرزوهای خوبی که بتونم هر آنچه که تو بچگی برام رویا بود واسه تو بشه واقعیت و بتونی موفقیت رو با تمام وجود به آغوشت مهمون کنی. دلم به اونروزی خوش هستش که وقتی بزرگ شدی و داری این نوشته رو میخونی بدو...
3 شهريور 1390

خواب دیشبم...

نفس کشیدن برای تو چه زیباست ائلشن جان. دیشب تو خواب دیدم که به دنیا اومدی و تو بغلمی... خیلی دوست داشتنی بودی ای کاش این 3 ماه هم تموم میشد تا هر چه سریعتر بتونم تو رو واقعی ِ واقعی تو آغوشم بگیرم. فدای تو: بابا بهرام ...
3 شهريور 1390

بازم دوباره روز تولدم رسید و این بار ۳۲ سالم تموم شد...

با چند روز تاخیر باز ١٩ مرداد! بازم دوباره رروز تولدم رسید.   و این بار ۳۲ سالم تموم شد و رفتم تو ۳۳ سالگی! سال قبل یه سال سیاه و سختی بود برام ولی امسال کنار همسر نازنینم روزها رو میشمارم تا فرزندمون ائلشن به دنیا بیاد دنیا عجب حکمتی داره! پارسال تا مرز نیستی رفتم و امسال تا اوج بودن! خدا جون ممنونم از اینکه بالاخره به من هم خندیدی و روزهای خوش رو بهم هدیه دادی. فدای مهربونی هات. تقریبا ۳ ماه دیگه میوه زندگیمون ائلشن به دنیا میآد. و اون تولد واقعی منه! خدا یا شکرت؛ شــــــــــــــــکر.... با تشکر : بهرام از یه زندگی رویایی.... ...
3 شهريور 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به BİZİM ELŞƏN می باشد